بچه های سایبری

داد و دود

بچه های سایبری

داد و دود

چرا شیعه به هنگام نماز، به طور دست بسته نماز نمى‏خواند؟

                        

::     چرا شیعه به هنگام نماز، به طور دست بسته نماز نمى‏خواند؟

 

 

الف:   چون شیعه آن را حرام و هیچیک از مذاهب اهل سنت آن را واجب ندانسته‏اند بلکه آن را عملى مستحب و نزد بعضى دیگر در نمازهاى واجب، مکروه شمرده‏اند مثلًا رییس مذهب مالکى نماز خواندن دست بسته را مکروه مى‏داند و ظاهراً همه صحابه دست باز نماز مى‏خواندند تا عمر این بدعت را گذاشت. و عبداللّه بن زبیر- از صحابه- و حسن بصرى و ابن سیرین- از تابعین- و لیث بن سعد و ابراهیم نخعى از اتباع تابعین قائل به ارسال بودند.

 

 ب:   پیامبر (ص) در نماز این کار را نمى‏کردند

قرطبى مى‏گوید: «اختلف العلماء فی وضع الیدین أحدهما على الأخرى فی الصلاة فَکَرِهَ ذلک مالک فی‏الفرض وأجازه فی النفل و رأى قوم أنّ هذا من سنن‏الصلاة و هم الجمهور، والسبب فی اختلافهم أنَّهُ قد جاءت آثار ثابتة نقلت فیها صفة صلاته علیه الصلاة والسلام، ولم ینقل فیها انّه کان یضع یده الیمنى على الیسرى وثبت ایضا أنّ الناس کانوا یؤمرون بذلک». (1)

 «یعنى درباره دست روى دست گذاشتن در نماز میان علما اختلاف شده است، مالک آن را در نمازهاى واجب مکروه و بعضى دیگر جزو آداب و سنن نماز دانسته‏اند. و این نظر جمهور اهل سنت است. و علت این اختلاف نظر این است که روایاتى صحیح به ما رسیده است و نماز خواندن پیامبر (ص) راتوصیف مى‏کند و در آن نقل نشده است که پیامبر (ص) دست راست روى دست چپ مى‏گذاشت و از طرفى به مردم امر مى‏شد که در نماز دست روى دست بگذارند.»

 

 

ج-   عمده دلیل جمهور، روایت بخارى و مسلِم است.

* روایت بخارى: «عن ابى حازم عن سهل بن سعد قال: کان الناس یؤمرون أن یضع الرجل الید الیمنى على ذراعه الیسرى فی الصلاة قال ابوحازم لا أعلمه إلّا أن ینمى ذلک الى النَّبیّ» (2)

 «ابو حازم از سهل بن سعد نقل مى‏کند: مردم مأمور مى‏شدند که- مرد در نماز دست راست خود را بر ذراع چپ قرار د هند.

ابو حازم مى‏گوید: این مطلب را صحیح نمى‏دانم مگر اینکه امر کننده آن پیامبر (ص) باشد».

نکته: روشن نیست که چه کسى مردم را به این عمل امر کرده است؟ آیا عمر بوده و یا کس دیگر و چنانکه از عینى، شارح بخارى به دست مى‏آید، این روایت مرسل است. (3)

* عن علقمة بن وائل و مولى لهم انهما حدثاه عن ابیه وائل بن حجر أنّه راى النبی (ص) رَفَع یَدَیهِ حین دخل الصلاة ... ثمّ وضع یده الُیمْنى عَلى الْیُسْرى (4)

این روایت هم مرسل است؛ زیرا که اهل سنت روایت علقمة بن وائل از پدرش را مرسل مى‏دانند.

ابن حجر از ابن معین نقل مى‏کند: «علقمة بن وائل عن أَبیه مرسل» (5)

 

 

د-   اهل بیت پیامبر (ع) از آن نهى کرده و گاهى بعنوان «لا تفعل ذلک التکفیر» و گاهى به عنوان «یفعل ذلک المجوس ...» از فعل آن جلوگیرى کرده‏اند و طبق بعضى از نقل‏ها ریشه آن به اسراى عجم منتهى مى‏شود و خلیفه ثانى این عمل را پسندید و دستور داد در نماز آورده شود. (6)

 ---------------------------------------------------------------------------------------------------

1. بدایة المجتهد، ج 1، ص 136.

2. صحیح بخارى، ج 1، ص 135.

3. عمدة القارى 278: 5. وهمچنین ازسیوطى. التوشیح على الجامع الصحیح، ج 1، ص 463 و نیل الأوطار، ج 2، ص 187.

. صحیح مسلم، ج 1، ص 150

5. تهذیب‏التهذیب، ج 7، ص 247؛ تهذیب‏الکمال، ج 13، ص 193.

استغفار معصومین!!!!

 

  سؤال: آیا استغفار با معصوم بودن منافات دارد؟

 

 

با این که می دانیم پیغمبران و امامان(علیهم السلام) معصوم از گناه هستند و هیچ گاه از آنها گناه صادر نمی شود در عین حال در برخی از دعاهایی که از آن بزرگواران رسیده است دیده می شود که آنان در ظاهر اقرار به گناه خود کرده و از پیشگاه پروردگار خواستار آمرزش گناهان خویش شده اند.

آیا منظور آنها از این گونه تعبیرات، تنها مردم بوده که طرز مکالمه با خدا و طریق آمرزش را یاد بگیرند و یا آن که حقیقت دیگری در این نوع تعبیرات نهفته است؟

 

جواب: دانشمندان اسلامى، از دیر زمانى به این ایراد توجّه داشته و پاسخ هاى گوناگونى به آن گفته اند که شاید روح همه آنها یک چیز باشد و آن این که گناه و معصیت در این گونه موارد همه جنبه «نسبى» دارد نه این که از قبیل گناهان مطلق و معمولى باشد.

توضیح این که: در تمام امور اجتماعى، اخلاقى، علمى، تربیتى و دینى انتظاراتى که از افراد مختلف مىورد همه یکسان نیست.

ما از میان صدها مثالى که ممکن است براى روشن شدن این مطلب آورد، تنها به نمونه زیر اکتفا مى نماییم:

هنگامى که عدّه اى براى انجام یک خدمت «اجتماعى» پیش قدم مى شوند و تصمیم مى گیرند مثلا یک بیمارستان براى مستمندان بسازند، اگر یک کارگر معمولى که درآمدش براى مخارج خودش کافى نیست مبلغ مختصرى به این کار کمک کند بسیار شایان تقدیر است، امّا اگر همین مبلغ را یک فرد بسیار ثروتمند و پولدار بدهد، نه تنها شایان تقدیر نیست بلکه ایجاد یک نوع نفرت و ناراحتى و انزجار مى کند; یعنى، همان چیزى که نسبت به یک فرد، خدمت قابل تحسینى محسوب مى شد، از یک فرد دیگر کار ناپسندى شمرده مى شود! با آن که از نظر قانونى، چنین شخصى به هیچ وجه مرتکب جرم و خلافى نشده است.

دلیل این موضوع همان طورى که در بالا تذکّر داده شد این است که: انتظاراتى که از هرکس مى رود بسته به امکانات او از قبیل عقل، دانش، ایمان و بالاخره قدرت و توانایى اوست.

چه بسا کارى که انجام آن از یک نفر عین ادب، خدمت، محبّت و عبادت شمرده مى شود، امّا از فرد دیگرى عین بى ادبى، خیانت، خلاف صمیمیّت و کوتاهى در بندگى و اطاعت محسوب مى گردد!

اکنون با توجّه به این حقیقت، موقعیّت پیامبران و امامان را در نظر بگیریم و اعمال آنها را با آن موقعیّت فوق العاده عظیم مقایسه نماییم:

آنها مستقیماً با مبدأ جهان هستى مربوطند و شعاع علم و دانش بى پایان او بر دل هاى آنها مى تابد، حقایق بسیارى بر آنها آشکار است که از دیگران مخفى است، علم و ایمان و تقواى آنها در عالى ترین درجه قرار دارد، خلاصه آنها به اندازه اى به خدا نزدیکند که یک لحظه سلب توجّه از خداوند براى آنها لغزش محسوب مى شود.

بنابر این، جاى تعجّب نیست افعالى که براى دیگران مباح و مکروه شمرده مى شود، براى آنها «گناه» نامیده شود!

گناهانى که در آیات و سخنان پیشوایان بزرگ دینى به آنها نسبت داده شده و یا خود در مقام طلب آمرزش از آنها بر آمده اند همه از این قبیل است; یعنى، مقام و موقعیّت معنوى و علم و دانش و ایمان آنها، آن قدر برجسته است که یک غفلت جزئى در یک کار ساده معمولى - که باید توجّه خاص وهمیشگى به خداوند داشته باشد - براى آنها «گناه» شمرده شده است و جمله معروف «حَسَناتُ الاَبْرارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبین; اعمال نیک خوبان، گناه مقربّان خدا محسوب مى شود» نیز ناظر به همین حقیقت است.(1)

فیلسوف عالى قدر شیعه، مرحوم خواجه نصیر الدّین طوسى نیز در یکى از کتاب هاى خود پاسخ فوق را این طور توضیح مى دهد:

«هرگاه کسى مرتکب کار حرامى شود و یا امر واجبى را ترک کند معصیت کار است و باید توبه کند، این نوع گناه و توبه مربوط به افرادى عادّى و معمولى است.

ولى هرگاه امور مستحب را ترک کند و کارهاى مکروه را به جا آورد، این نیز نوعى گناه شمرده مى شود و باید از آن توبه نماید، این نوع گناه و توبه مربوط به افرادى است که از قسم اوّل از گناه معصومند.

گناهانى که در قرآن و روایات به برخى از انبیاى گذشته مانند آدم، موسى، یونس... نسبت داده شده از این نوع گناهان است نه از نوع اوّل و هرگاه کسى التفات به غیر خدا پیدا کند و با اشتغال به امور دنیا از توجّه به خدا آنى غافل شود، این نیز براى اهل حقیقت نوعى گناه به شمار مى آید و بایستى از آن توبه کند و از خداى براى آن طلب آمرزش نماید.

پیامبر اسلام و پیشوایان دین ما که در دعاها اقرار به گناهان خود کرده و از خدا آمرزش و بخشش خواسته اند، گناهان آنان از این نوع گناهان است، نه از نوع اوّل و دوم.»(2)

بد نیست براى تکمیل این پاسخ، موضوعى را که دانشمند بزرگوار شیعه مرحوم «علىّ بن عیسى اربلى» در جلد سوّم کتاب نفیس «کشف الغمّة فى معرفة الائمّة» ضمن بیان تاریخ زندگانى حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) نوشته در این جا نقل نماییم:

«امام هفتم دعایى دارد که آن را هنگام سجده شکر مى خوانده و در آن اقرار به انواع گناهان کرده و از خدا پوزش خواسته است.(3)

من هنگامى که آن دعا را دیدم در فهم معناى آن زیاد فکر کردم و با خود گفتم: چگونه از کسى که شیعه عقیده به «عصمت» او دارد، این گونه کلماتى که اقرار به انواع گناهان است صادر مى شود؟!

هرچه فکر کردم، فکرم به جایى نرسید تا روزى فرصتى دست داد و با «رضىّ الدّین ابى الحسن علىّ بن موسى بن طاووس» در یک جا بودیم، این مشکل را از او پرسیدم، او فرمود: مؤیّد الدّین علقمى وزیر، همین سؤال را چندى پیش از من کرد و من در جواب او گفتم: این نوع دعاها براى تعلیم مردم بوده است;

من بعد از این پاسخ کمى کردم و با خود گفتم: آخر این دعا را حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) در سجده هاى نیمه شب خود مى خواند و در آن ساعت ها کسى کنارش نبوده تا منظور تعلیم آنها باشد؟!

مدّتى از این واقعه گذشت، روزى «مؤیّد الدین محمّد بن علقمى وزیر» همین سؤال را از من کرد و من همان پاسخ اوّل و ایرادى که به آن داشتم را به او گفتم، آن گاه اضافه کردم که «شاید معناى صحیح این دعا جز این نباشد که حضرت آن را از باب تواضع و فروتنى نسبت به پروردگار عرضه داشته باشد.

ولى بیان این طاووس مشکل مراحل نکرد و این عقده همچنان در دلم ماند تا معظّم له دار فانى را بدرود گفت. پس از گذشت روزگار درازى از توجّهات امام موسى بن جعفر(علیه السلام) مشکلم حل شد و پاسخ صحیح آن را یافتم که اینک براى شما مى نویسم:

«اوقات پیامبران و ائمّه(علیهم السلام) مشغول به ذکر خداست و دل هاى آنها بسته به جهان بالاست، آنها همیشه - همچنان که معصوم فرموده است: خدا را آن چنان عبادت کن مثل این که تو او را مى بینى که اگر تو او را نبینى او تو را مى بیند، - مراقب این حقیقتند.

آنها همیشه متوجّه او و به تمام معناى رو به سوى او دارند که هرگاه لحظه اى از این حالت غافل شوند و کارهاى مباحى از قبیل خوردن و آشامیدن آنها را از این حالت توجّه باز دارد، آنها همین مقدار غفلت را براى خود گناه و خطا مى دانند و از خدا طلب آمرزش مى نمایند.

و گفته پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) که فرمود: «اِنَّهُ لَیَران عَلَى قَلْبِى وَ اِنِّى اَسْتَغْفُرِ بِالنَّهارِ سَبْعِینَ مَرَّةً»، و جمله معروف «حَسَناتُ الاَبْرَارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبینَ» و نظایر اینها اشاره به همین واقعیّت است که ما توضیح دادیم».(4)

-------------------------------------------------------------------------------------------------------

1. رهبران بزرگ، ص 232 - 238.

2. اوصاف الاشراف، ص 17.

3. براى اطّلاع از اصل دعا رجوع شود به کشف الغمّه، ص 43.

4. کشف الغمّه، ج 3، ص 42 - 44.

شبهه توجه حضرت على (علیه السلام) به غیر در نماز

 

 

سؤال: حالت عبادت على(علیه السلام) چگونه با درخواست سائل سازگار است؟

 

 جواب: آنها که این ایراد را مى کنند از این نکته غفلت دارند که شنیدن صداى سائل و به کمک او پرداختن توجه به خویشتن نیست، بلکه عین توجه به خدا است.

على(علیه السلام) در حال نماز از خود بیگانه بود، نه از خدا، و مى دانیم بیگانگى از خلق خدا بیگانگى از خدا است و به  تعبیر روشن تر: پرداختن زکات در نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است، نه انجام یک عمل مباح در ضمن عبادت.

و باز به تعبیر دیگر، آنچه با روح عبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگى مادى و شخصى است و اما توجه به آنچه در مسیر رضاى خدا است، کاملاً با روح عبادت سازگار است و آن را تأکید مى کند.

ذکر این نکته نیز لازم است که معنى غرق شدن در توجه به خدا این نیست که: انسان بى اختیار حواس خود را از دست بدهد و هیچ نفهمد، بلکه با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براى خدا نیست بر مى گیرد.

جالب این که «فخر رازى» کار تعصب را به جائى رسانیده که اشاره على(علیه السلام)به سائل براى این که بیاید و خودش انگشترى را از انگشت حضرت بیرون کند، مصداق فعل کثیر که منافات با نماز دارد، دانسته است در حالى که در نماز کارهائى جایز است که به مراتب از این اشاره بیشتر است و در عین حال ضررى براى نماز ندارد، تا آنجا که کشتن حشراتى مانند: مار و عقرب و یا برداشتن و گذاشتن کودک و حتى شیر دادن بچه شیر خوار را جزء فعل کثیر ندانسته اند.

چگونه یک اشاره جزء فعل کثیر مى شود؟

ولى هنگامى که دانشمندى گرفتار طوفان تعصب مى شود این گونه اشتباهات براى او جاى تعجب نیست!(1)

 

 ----------------------------------------------------------------------------------------------------

1- تفسیر نمونه، جلد 4، صفحه 539

شبهه ضمیر جمع در آیه ولایت

 

 

 

 سؤال: اگر آیه شریفه در مورد حضرت على(علیه السلام)است پس چرا در آیه ضمیر جمع به کار رفته؟

 

 

 جواب:        در ادبیات عرب مکرّر دیده مى شود که لفظِ جمع در مورد مفرد به کار برده شده، از جمله در آیه «مباهله»(1) کلمه «نِسائَنا» به صورت جمع آمده، در صورتى که منظور از آن طبق شأن نزول هاى متعددى که وارد شده، فاطمه زهرا(علیها السلام) است، و همچنین «أَنْفُسَنا» جمع است در صورتى که از مردان غیر از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) کسى جز على(علیه السلام) در آن جریان نبود و در آیه 173 سوره «آل عمران» در داستان جنگ احد مى خوانیم:

اَلَّذِیْنَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ اِیْماناً :

«اینها کسانى بودند که مردم به آنها گفتند: مردم براى حمله به شما اجتماع کرده اند، از آنها بترسید، اما آنها، ایمانشان زیادتر شد...».

بعضى از مفسران شأن نزول آن را درباره «نعیم بن مسعود» که یک فرد بیشتر نبود مى دانند.

همچنین در آیه 52 سوره «مائده» مى خوانیم: «یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِیْبَنا دائِرَةٌ» در حالى که آیه در مورد «عبداللّه بن أُبَىّ» وارد شده است که تفسیر آن گذشت.

همچنین در آیه اول سوره «ممتحنه» و آیه 8 سوره «منافقون» و آیات 215 و 274 سوره «بقره»، تعبیراتى دیده مى شود که عموماً به صورت جمع است، ولى طبق آنچه در شأن نزول آنها آمده، منظور از آن یک فرد بوده است.

این تعبیر، یا به خاطر این است که اهمیت موقعیت آن فرد و نقش مؤثرى که در این کار داشته روشن شود،

و یا به خاطر آن است که حکم در شکل کلّى عرضه شود، اگر چه مصداق آن منحصر به یک فرد بوده باشد.

در بسیارى از آیات قرآن ضمیر جمع به خداوند که احد و واحد است به عنوان تعظیم گفته شده است.

البته انکار نمى توان کرد که استعمال لفظ جمع در مفرد، به اصطلاح، خلاف ظاهر است و بدون قرینه جایز نیست، ولى با وجود آن همه روایاتى که در شأن نزول آیه وارد شده است، قرینه روشنى بر چنین تفسیرى وجود دارد، و حتى در موارد دیگر، به کمتر از این قرینه نیز قناعت مى شود.(2)

 --------------------------------------------------------------------------------------------------

1 ـ آل عمران، آیه 61.

2- تفسیر نمونه، جلد 4، صفحه 537.

شأن نزول آیه ولایت

 

 

سؤال: آیه ولایت در شأن چه کسى نازل شد؟

 

 

جواب: در تفسیر «مجمع البیان» و کتب دیگر از «عبدالله بن عباس» ذیل آیه 55 سوره «مائده» که مى فرماید:«سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند; همان ها که نماز را بر پا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند.»

(إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ) و به آیه ولایت مشهور است، چنین نقل شده: روزى در کنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پیامبر(صلى الله علیه وآله)حدیث نقل مى کرد، ناگهان مردى که عِمامه اى بر سر داشت و صورت خود را پوشانیده بود نزدیک آمده و هر مرتبه که «ابن عباس» از پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) حدیث نقل مى کرد، او نیز با جمله «قالَ رَسُولُ اللّه(صلى الله علیه وآله)» حدیث دیگرى را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى نمود.

«ابن عباس» او را قسم داد تا خود را معرفى کند، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم! هر کس مرا نمى شناسد، بداند من «ابوذر غِفارى» هستم، با این گوش هاى خودم از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم ـ و اگر دروغ بگویم هر دو گوشم کَر باد ـ و با این چشمان خود این جریان را دیدم ـ و اگر دروغ بگویم هر دو کور باد ـ که پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود:

عَلِىٌّ قائِدُ الْبَرَرَةِ وَ قاتِلُ الْکَفَرَةِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ:

«على(علیه السلام) پیشواى نیکان است، و کشنده کافران، هر کس او را یارى کند، خدا یاریش خواهد کرد، و هر کس دست از یاریش بردارد، خدا دست از یارى او برخواهد داشت».

سپس «ابوذر» اضافه کرد: اى مردم! روزى از روزها با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در مسجد نماز مى خواندم، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد، ولى کسى به او چیزى نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرده، گفت:

خدایا تو شاهد باش! من در مسجد رسول تو تقاضاى کمک کردم، ولى کسى جواب مساعد به من نداد.

در همین حال على(علیه السلام) که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشترى را از دست آن حضرت بیرون آورد.

پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در حال نماز بود، این جریان را مشاهده کرد، هنگامى که از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند کرده، چنین عرض کرد:

«خداوندا! برادرم موسى(علیه السلام) از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانى، کارها را بر او آسان سازى، و گره از زبان او بگشائى تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسى(علیه السلام)درخواست کرد، هارون که برادرش بود را وزیر و یاورش قرار دهى و به وسیله او نیرویش را زیاد کنى و در کارهایش شریک سازى!

خداوندا! من محمّد پیامبر و برگزیده توام، سینه مرا گشاده کن، کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على(علیه السلام) را وزیر من گردان، تا به وسیله او، پشتم قوى و محکم گردد».

«ابوذر» مى گوید: هنوز دعاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت: «بخوان».

پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: چه بخوانم؟

گفت: بخوان: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِیْنَ آمَنُوا...».

البته این شأن نزول از طرق مختلف نقل شده که گاهى در جزئیات و خصوصیات مطلب با هم تفاوت هائى دارند،

ولى اساس و عصاره همه، یکى است. (1)

 ------------------------------------------------------------------------------------------------- 

1.  تفسیر نمونه، جلد 4، صفحه 530

دلالت آیه بلاغ بر جانشینى حضرت على(علیه السلام)

 

 

 

سؤال: آیه (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) چگونه دلالت بر جانشینى حضرت على(علیه السلام)دارد؟

جواب:      در این آیه، روى سخن، فقط به پیامبر است، و تنها وظیفه او را بیان مى کند، با خطاب اى پیامبر! شروع شده و با صراحت و تأکید دستور مى دهد، که آنچه را از طرف پروردگار بر او نازل شده است به مردم برساند.

مى فرماید: «اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است را کاملاً به مردم برسان» (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ).

آنگاه، براى تأکید بیشتر به او اخطار مى کند: «اگر از این کار خوددارى کنى (که هرگز خوددارى نمى کرد) رسالت خدا را تبلیغ نکرده اى»! (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ).

پس از آن، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) ـ که گویا از واقعه خاصى اضطراب و نگرانى داشته ـ دلدارى و تأمین مى دهد و به او مى فرماید: «از مردم در اداى این رسالت وحشتى نداشته باش; زیرا خداوند تو را از خطرات آنها نگاه خواهد داشت» (وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ).

و در پایان آیه به عنوان یک تهدید و مجازات، به آنهائى که این رسالت مخصوص را انکار کنند، و در برابر آن از روى لجاجت کفر بورزند، مى فرماید: «خداوند کافران لجوج را هدایت نمى کند» (إِنَّ اللّهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ).

جمله بندى هاى آیه، لحن خاص و تأکیدهاى پى در پى آن و همچنین شروع شدن با خطاب «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ» که تنها در دو مورد از قرآن مجید آمده، و تهدید پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عدم تبلیغ رسالت در صورت کوتاهى کردن ـ که منحصراً در این آیه از قرآن آمده است ـ نشان مى دهد که سخن از حادثه مهمى در میان بوده که عدم تبلیغ آن، مساوى با عدم تبلیغ رسالت بوده است.

به علاوه این موضوع مخالفان سرسختى داشته که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از مخالفت آنها ـ که ممکن بوده است مشکلاتى براى اسلام و مسلمین داشته باشد ـ نگران بوده و به همین جهت خداوند به او تأمین مى دهد.

اکنون این سؤال پیش مى آید که: با توجه به تاریخ نزول سوره که مسلّماً در اواخر عمر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است، چه مطلب مهمى بوده که خداوند پیامبر (صلى الله علیه وآله) را با این تأکید، مأمور ابلاغ آن مى کند؟

آیا مسائل مربوط به توحید، شرک و بت شکنى بوده؟ که از سال ها قبل براى پیامبر و مسلمانان حل شده بود.

آیا مربوط به احکام و قوانین اسلامى بوده؟ با این که مهم ترین آنها تا آن زمان بیان شده بود.

آیا مربوط به مبارزه با اهل کتاب و یهود و نصارى بوده؟ با این که مى دانیم مسأله اهل کتاب بعد از ماجراى «بنى نضیر»، «بنى قریظه»، «بنى قینقاع» و «خیبر» و «فدک» و «نجران» مشکلى براى مسلمانان محسوب نمى شد.

و آیا مربوط به منافقان بوده؟ در حالى که مى دانیم پس از «فتح مکّه» و سیطره و نفوذ اسلام، در سراسر جزیره عربستان، منافقان از صحنه اجتماع طرد شدند، نیروهاى آنها در هم شکسته شد، و هر چه داشتند در باطن بود.

راستى چه مسأله مهمى در این آخرین ماه هاى عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مطرح بوده که آیه فوق این چنین درباره آن تأکید مى کند؟!

این نیز جاى تردید نیست که وحشت و نگرانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى شخص خود و جان خود نبوده، بلکه براى کارشکنى ها و مخالفت هاى احتمالى منافقان بوده که نتیجه آن براى مسلمانان خطرات یا زیان هائى به بار مى آورد. بر این اساس:

آیا مسأله اى جز «تعیین جانشین» براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و سرنوشت آینده اسلام و مسلمین مى تواند مورد توجه باشد؟(1)

 -----------------------------------------------------------------------------------------------------

 

1- تفسیر نمونه، جلد 5، صفحه 13